نوشته شده توسط : ๑۩۞۩๑...ẤŖ@Σ..๑۩۞۩♠๑


خدای من ، سلام 
خدای مهربونم من دوباره آمدم ...
با هزاران هزار شرمندگی و البته سر به زیرآمدم
 

خدای مهربونم ، اینقدر خجالت می کشم که توانی ندارم که در حضورت سرم را بلند کنم . چرا که هر بار که به پیشت آمدم ، مرا پر بار کردی ومن رفتم ، رفتم وبارِ نوری راکه در من دمیدی خاموش کردم . بله من ... با دستان خودم نورت را خاموش کردم .
 

وحالا چگونه می توانم سرم را در پیشگاهت بلند کنم .

خدای من ، ای مهربانم ، من که پناهی جز تو ندارم . چون فقط تو را دارم . پس بگذار حتی با این بار سنگین ندامت و

خجالت سرم را بلند کنم ، بگذار ...
 

می دانستم که زیبایی ...

می دانستم که مهربانی ...
 

می دانستم ...
 

اصلاً برای همین دوباره آمدم ...

می دانی خدا ... دوست ندارم که هر وقت در تنگنا قرار گرفتم به یادت بیافتم .

دوست ندارم هر وقت چیزی را از دست دادم به یادت بیافتم .
 

ودوست ندارم وقتی تو را از دست دادم به یادت بیافتم .
 

می دانم خدا ... تو همانی که درتنگناهایم و نه تنها در تنگناها ... بلکه در دارا بودنم و هم در نداری ، هر وقت صدایت زدم ، جوابم را دادی . نمی دانم که چرا این مهربانی هایت را بعضی وقت ها از خاطر می برم . این رحمتت ، این نعمتت
خدای من ، نمی دانم بنده خوبی برایت هستم یا نه ... نمی دانم
 
ای کاش با من حرف می زدی
 
ای کاش با من درد دل می کردی
 
ای کاش می گفتی : این کار را که کردی از دستت دلگیرم یا خوشحال
 
ای کاش به من نامه می دادی . ای کاش می آمدی و با هم قدم می زدیم .
 
ای کاش دست مهربانت را به من می دادی ... ای کاش دستانم را می فشردی ... ای کاش در چشمانم خیره می شدی .
چرا که دوست دارم با عقل ناچیز خودم وبا قلب بیمار خودم عاشقت بمانم . خدایا من کوچکم ، من ناچیزم ، می بینی ؟ حداقل این را می فهمم . ولی اگربزرگی تو را از یاد بردم ، مهربانیت را از یاد بردم ، رحمتت را از یاد بردم ، بر من خرده نگیر . چون توان درک وجود تو را ندارم . چون ندیدم کسی به من اینقدر نعمت داده باشد وبا من اینقدر مهربان باشد و من به او بی توجهی کنم در حالی که او از من چشم بر نداشته باشد و تو با من اینگونه هستی . ای عزیز من ، ای معشوق من ،ای خدای من ... ای خدای من ...
به یاد دارم کوچک که بودم ، پدر ومادرم در ازای خطایم تنبیهم می کردند . ولی در این روز اینگونه نیست . اما تو همیشه ... بله ، همیشه هوای من را داری ، می دانم ... تا آخر عمر .
اگر خطایی کردم ، مرا سرزنش کردی ... تنبیهم کردی . واگر شکر نعمتت به جای آوردم یا خطایی از من سر نزد ، نعمتت افزون کردی .. رحمتت افزون کردی .
 
خدای من ، به من این نعمت را بده تا هر روز شکر نعمتت را به جای بیاورم . به من این توفیق را بده تا عاشقت بمانم .
 
ای خدای مهربانم ... ای خدا ... اگرعمری به من دادی ، توفیق بنده خالص بودنت را عطا کن و اگر اینگونه نبودم ، جانم را بگیر .
خدایا ، دستم کوتاه است به تو نمی رسد ، تو بیا و دستم را بگیر

 



:: موضوعات مرتبط: درد و دل با خدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 1005
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 22 اسفند 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد